یکی از همشاگردیهایم که ظاهراً حوصلهاش هم، به سر رسیده بوده، خم میشود و از روی شیطنت کودکانه، یک سنگریزه برمیدارد و به دوستش که چند نفر جلوتر ایستاده بوده، میاندازد که ناظم هم، متوجه این صحنه میشود.
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.