اغتشاش!

یکی از همشاگردی‌هایم که ظاهراً حوصله‌اش هم، به سر رسیده بوده، خم می‌شود و از روی شیطنت کودکانه، یک سنگریزه برمی‌دارد و به دوستش که چند نفر جلوتر ایستاده بوده، می‌اندازد که ناظم هم، متوجه این صحنه می‌شود.